در زندان بگرام، ما مجبور بودیم که در مقابل سربازان زن و مرد آمریکایی لخت شویم و غسل کنیم. این عمل سنگین‌ترین تحقیر و توهین برای ما بود که در مقابل چشمان چند نفر برهنه شویم. اولین باری که در این موقعیت قرار گرفتم و زیر دوش آب سرد رفتم و خودم را صابون زدم...

دکتر «سید محمد علی شاه‌موسوی گردیزی»، 40 ماه از عمر خود را در زندان‌های آمریکا در «بگرام» افغانستان و «گوانتاناموی» کوبا گذرانده است. زندانی شماره 1154 گوانتانامو از سادات شهر «گردیز» استان پکتیای افغانستان است. سال 1356 شمسی وارد دانشکده پزشکی کابل می‌شود اما بعد از روی کارآمدن حکومت کمونیستی در افغانستان، دانشگاه را رها کرده و به صف مجاهدین زادگاهش می‌پیوندد. موسوی در سال‌های حضورش در جهاد به عنوان «فرمانده مجاهدین جبهه مرکزی گردیز»، 2 بار به واسطه تیر مستقیم روس‌ها مجروح می‌شود. موسوی از سال 59 تا 63 نیز در اوج جنگ ایران و عراق به گفته خود این افتخار را داشته است که در جبهه جهاد ایران و در کنار رزمندگان ایرانی بجنگد. سید محمد علی شاه به گفته خود در سال 69 این بار برای ادامه تحصیل به ایران می‌آید و وارد دانشگاه علوم پزشکی تهران می‌شود و سال 1378 موفق به دریافت دانشنامه دکترای پزشکی خود از این دانشگاه می‌شود. دکتر در اردیبهشت ماه 1381 به کشورش بازگشته و با کاندیداتوری در لویه‌جرگه از طرف مردم زادگاهش به این مجلس راه می یابد. این نماینده قانونی مردم افغانستان، نیمه شب 22 مرداد 1382  با اتهامات واهی در خانه‌اش دستگیر و به زندان آمریکایی‌ها در «بگرام» و سپس «گوانتانامو» انتقال می‌یابد. وی بعد از آزادی از زندان مخوف گوانتانامو خاطرات خود را در کتابی 368 صفحه‌ای با عنوان «حقایق ناگفته از زندان گوانتانامو» در کابل چاپ و منتشر کرد. خودش می‌گوید: «آمریکایی‌ها، جلوی چشم خانواده‌ام به خانه‌ام ریختند و گفتند‌ما خودمان قانونیم اگر با ما همراه نشوی جلوی خانواده‌ات به تو شلیک می‌کنیم!» گفت‌وگوی اختصاصی کیهان را با ایشان در ادامه می‌خوانید. سرویس خارجی کیهان * آقای موسوی! شما در زندان گوانتانامو با همین اسم  شناخته می‌شدید یا شماره خاصی داشتید ؟  بله من در هر دو زندان بگرام و گوانتانامو به عدد شناخته می‌شدم. در گوانتانامو به زندانی شماره 1154 معروف بودم و در بگرام هم شماره من  695 بود و آمریکایی‌ها به ما بارها تاکید می‌کردند که دیگر مثلا شما سید محمد علی‌شاه نیستید و زندانی شماره 1154 هستید. و هر وقت اسم ما را می‌پرسیدند باید شماره خود را می‌گفتیم. * ظاهرا آنطوری که به ما گفته‌اند شما تنها شیعه زندان گوانتانامو بودید آیا این مسئله درست است؟  این مسئله به این صورت که تنها شیعه مقید به احکام بودم درست است. دو شیعه دیگر از افغانستان بودند که آنها تقیه می‌کردند. سه یا چهار تا شیعه نیز از عراق در زندان گوانتانامو بودند که آنها زیاد مقید به احکام شرعی نبودند.یک نفر شیعه هم از ایران به نام «مجید» در زندان گوانتانامو بود که می‌گفت اهل کرمان است. *«مجید» در زندان گوانتانامو چه کار می‌کرد؟ برای چه مسئله‌ای آمریکایی‌ها او را گرفته بودند؟ خودش می‌گفت؛ برای خرید مواد مخدر به افغانستان رفته بود و در آنجا خورده بود به تور گشتی‌های آمریکایی و وقتی فهمیده بودند که ایرانی است، او را گرفته بودند. البته این ادعای خودش بود در گوانتانامو هم برای اینکه از دست آمریکایی‌ها خلاص شود و او را آزاد کنند ادعا می‌کرد که مسیحی شده است .همیشه یک انجیل دستش بود با یک گردن آویز صلیب. در آنجا هم او به مقدسات وهابی‌ها  فحش و ناسزا می‌گفت و آنها را علیه من تحریک می‌کرد. * در مصاحبه‌ای که من از شما خوانده‌ام گفته‌اید که زندان «بگرام» در افغانستان که تحت کنترل نیروهای آمریکایی است، بدتر از زندان «گوانتانامو» بود. آیا این درست است؟ می‌توانید بگرام را با گوانتانامو برای ما مقایسه کنید که چرا بگرام بدتر از گوانتانامو است؟ در گوانتانامو ما می‌توانستیم وضو بگیریم و نماز بخوانیم، اما در بگرام که پایگاه اصلی آمریکا در افغانستان است هیچ آبی در اختیار زندانی‌ها قرار نمی‌گرفت. من در طول چند سالی که آنجا بودم به یاد ندارم وضو گرفته باشم.آب فقط برای خوردن در اختیار زندانی‌ها قرار می‌گرفت. در زندان بگرام، ما مجبور بودیم که در مقابل سربازان زن و مرد آمریکایی لخت شویم و غسل کنیم. این عمل سنگین‌ترین تحقیر و توهین برای ما بود که در مقابل چشمان چند نفر برهنه شویم. اولین باری که در این موقعیت قرار گرفتم و زیر دوش آب سرد رفتم و خودم را صابون زدم شاید دو دقیقه هم نشده بود که نظامیان آمریکایی فریاد زدند که بیرون بیایم و آب را بستند. من 22 روز خود را نشسته بودم و به آنها گفتم که هنوز کف‌های صابون را نشسته‌ام؛ اما یکی از آنها با وحشیگری آمد و به زور مرا از حمام بیرون کرد و من مجبور شدم کف‌های صابون را با حوله خشک کنم و بعد از آن دیگر از صابون استفاده نکردم. این یک وجه تمایز اصلی بود. بگرام تحت تسلط نیروهای ویژه آمریکا بود و آنها اختیارات ویژه‌ای مثل سربازان خط مقدم جنگ برای خود قائل بودند و مقید به هیچ چیزی نبودند؟ * منظورتان این است که در بگرام نیروهای آمریکایی قانون خودشان را اجرا می‌کردند و مقید به قوانین دیگر نبودند؟ بله منظورم دقیقا همین بود. در بدو ورود به بگرام در آنجا یک اتاق تاریک بود و در آنجا یک عبای کاغذی به ما پوشاندند. یک نوری از بالا انداخته بودند.یک جایی در حد نیم متر در نیم متر بود که آنجا اولین چیزی که به ما گفتند این بود که اینجا خاک آمریکا است و تنها قوانین آمریکا اعمال خواهد شد و شما باید قوانین آمریکا را اجرا کنید در غیراین صورت تنبیه خواهید شد.این قوانین چند گونه بود. به پرچم آمریکا کسی نباید توهین بکند. از دستورات بازجوها کسی حق ندارد سرپیچی کند. زندانیان حق صحبت کردن ندارند. حق حرکت کردن ندارند. حق خوابیدن به پهلو را ندارند. نماز را با صدای بلند حق ندارند بخوانند. قرآن را نیز باید با چشم می‌خواندیم  نه با زبان در واقع همه باید به مجسمه تبدیل می‌شدیم. * چند سال پیش هم خبری منتشر شد که نظامیان آمریکایی در بگرام قرآن را آتش زده‌اند و به مقدسات مسلمانان توهین کرده‌اند؟ در این باره هم کمی توضیح بفرمایید. در زمانی که ما آنجا بودیم توهین به قرآن از سوی نظامیان آمریکایی یک مسئله شایعی بود. اما مردم  جرئت اعتراض نداشتند. هر کس اعتراض می‌کرد تهدید می‌کردند که می‌فرستیم گوانتانامو. گوانتانامو دیگر آخر خط بود. در آنجا زندانی‌ها  با اینکه قفس‌ها جدا بود اما می‌توانستند نماز جماعت بخوانند. غذای گوانتانامو هم با غذای بگرام تفاوت داشت. در بگرام به ما غذای مانده ارتش آمریکا را می‌دادند.در گوانتانامو غذای بسیار ناچیزی می‌دادند ولی همان هم برخلاف بگرام گرم بود. یکی از زندانی‌ها می‌گفت یک بار شمردم در گوانتانامو تنها 36 عدد نخود در غذای من بود. به خاطر این شرایط زندانی‌ها سه ماه اعتصاب غذا کردند و هیچ چیز دیگری غیراز نان نخوردند تا آمریکایی‌ها مجبور شدند شرایط را کمی بهبود ببخشند. * به نظر شما ادعایی که آمریکایی‌ها در زمینه حقوق بشر و احترام به کرامت و آزادی‌های انسان می‌کنند با واقعیاتی که شما در زندان بگرام و گوانتانامو دیدید همخوانی دارد؟ آمریکایی‌ها معتقد بودند زندانیان بگرام و گوانتانامو هیچ حقی ندارند واین چیزهایی هم که به زندانی‌ها می‌دهیم امتیاز است نه حق. در تابلو بزرگی در گوانتانامو نوشته بودند که «همه امکاناتی که در اختیار شما قرار داده ایم امتیاز است و نه حق و اگر بی‌انضباطی کنید از شما گرفته می‌شود.» در بگرام همین را بدون تابلو انجام می‌دادند.امتیازات هم این بود که یک حوله،یک خمیر دندان و یک مسواک به شما می‌دادند.یک بطری آب به شما داده بودند با یک تشک اسفنجی و یک پتو وقتی هم می‌خواستند اینها را بگیرند شما می‌ماندید با یک تخت آهنی و لباس زیر. این غاصبین حقوق بشر اصلا معتقد به حقوق بشر نبودند. اولین چیزی که یک زندانی باید بداند دلیل زندانی شدن و تفیهم اتهام است من در طول چهار سالی که در گوانتانامو بودم تا آخرین روز اصلا نمی‌دانستم که برای چه مسئله‌ای زندانی شده‌ام و گناهم چیست. به من می‌گفتند که ثابت کن که بیگناه هستی من به آنها می‌گفتم بیگناهی عدم وجود گناه است شما باید ثابت کنید که من گناهکارم و برای این گناه من را زندانی کرده اید. می‌گفتند برای  چه شما را گرفته‌اند؟در حالی که این سؤال من بود و  آنها باید به من توضیح می‌دادند که برای چه من را گرفته اند؟ مثلا در تحقیقات یک شرح حالی از من گرفتند که من همه چیز را به آنها گفتم که من از مجاهدین افغانی بودم سال‌ها علیه روس‌ها که افغانستان را اشغال کرده بودند جنگیدم و زخمی شدم. بعهدها در اتهامات خودم همین‌ها را دیدم که نوشته بودند این علیه روسیه جنگیده آموزش نظامی دیده و کلاشنیکف هم داشته است! *  واقعاً علت دستگیری و انتقال شما به زندان گوانتانامو چه بود؟ در آن شبی که ریختند به خانه و شما را بازداشت کردند علت این کار را به شما نگفتند؟ اقدام علیه امنیت ملی بود،اقدامات تروریستی بود؟ چه بود؟ به نکته خوبی اشاره کردید.من بعد از اینکه طالبان سرنگون شد و دولت جدید روی کار آمد فکر می‌کردم که افغانستان تبدیل به یک کشور دموکراتیک شده و همه چیز براساس قانون اداره می‌شود.من سال 82 شمسی از حج آمده بودم  به ایران و از ایران برگشتم به افغانستان دومین شبی بود که به افغانستان رسیده بودیم. ما چهار نفر بودیم من خودم و برادرم که پزشک هستیم، پسر عمویم دارو ساز است و برادرم نیز مهندس است. ما چهار نفری نشسته بودیم در مهمانخانه که یک نفر فریاد زد آمریکایی‌ها آمدند. من بدون احساس خطر گفتم که خیلی هم خوب شد آمریکایی‌ها می‌آیند امنیت این منطقه‌ای که ما هستیم را تامین می‌کنند. خانه‌های اطراف را زیر نظر دارند خیلی هم خوب است. اماپسر عمویم متوجه شده بود که اینها برای تامین امنیت ما به اینجا نیامده‌اند در را هم که شکستند ما متوجه شدیم مسئله چیز دیگری است. وقتی در را شکستند و وارد شدند فریاد زدند که« فلانی کیست»؟ گفتم من هستم. از آنها پرسیدم که با من چه کار دارید؟ آنها گفتند که «بیرون بیا خودت می‌فهمی و به شما می‌گوییم که  چه کار داریم». گفتم «شما برای ورود به مهمانخانه حکمی از سوی دولت افغانستان دارید»؟ فرمانده آمریکایی خندید و نوک اسلحه را به سمت من گرفت و گفت:« حقوق و قانون ما هستیم و این اسلحه قانون ماست.» به این صراحت.من به خاطر اینکه خانواده کنار ما بودند برادرم و خواهرم بودند مقاومتی نکردم. من باز هم حرف آنها را قبول نمی‌کردم. می‌گفتم؛ افغانستان دولت دارد به من گفتند: «می‌بریمت و جلوی خانواده با اسلحه تو را می‌زنیم  تا قلب خانواده ات جریحه‌دار شود.» من وقت کشی می‌کردم که دولت خبردار شود و آنها واکنشی نشان دهند ولی خبری نشد و با وحشیانه‌ترین و ددمنشانه‌ترین وضعیت من را بازداشت کردند به طوری که من مرگ را مقابل چشمان خودم حس کردم. *  اصلا به شما نگفتند که به چه علتی شما را بازداشت کردند؟ به هیچ وجه، اما حدس و گمانه زنی خود من این بود که من در دور اول نماینده لویه جرگه افغانستان بودم. من زمانی که از حج برگشتم تعداد زیادی از مردم به استقبال ما آمدند. در حدود 200 ماشین در کاروان استقبال از ما حضور داشت. ما از کابل وقتی به سمت پکتیا در  حال حرکت بودیم با این کاروان وسیع استقبال‌کننده در  یک استان، فرمانده آمریکایی‌ها در حال رفتن به سمت کابل بود که ما با اینها برخورد کردیم در آن زمان قانون این بود که در خیابان وقتی ماشین نظامیان آمریکایی در حال حرکت بود افغانی‌ها باید ماشین خود را نگه می‌داشتند تا خودروهای آمریکایی رد شود. ما که در حال حرکت بودیم چند افسر پلیس افغان هم با ما بودند و اینها ماشین‌های نظامیان آمریکایی را نگه داشتند تا کاروان ما رد شود. فرمانده آمریکایی کنار جاده وقتی این همه ماشین را دیده بود از یکی از اطرافیان خود پرسیده بود که این فرد کیست او هم گفته بود او یکی از سران شیعیان مجاهد افغانستان است و با «نصرالله منصور»، یکی از رهبران جهادی دوست بوده است و سران قبایل هم همه او را می‌شناسند و احتمالا می‌خواهد علیه شما قیام کند. همان شبی که ریختند ما را بگیرند هم فکر می‌کردند که جلسه ما با سران قبایل افغانستان برای طرح ریزی قیام علیه آمریکا است. در حالی که به هیچ وجه چنین خبری نبود ما تنها با اعضای خانواده در آن مهمانخانه بودیم. فرمانده آمریکایی هم بعد از بازداشت ما به مرکز اطلاع داد که ما در اینجا چیزی پیدا نکردیم و از مرکز نیز به او گفتند که من را ببرند. * شکنجه‌هایی که در گوانتانامو علیه زندانیان اعمال می‌شد به چه شکلی بود؟ در  گوانتانامو شکنجه‌ها بیشتر روحی بود تا جسمی و برای خرد کردن شخصیت، غرور و مردانگی زندانی‌ها به کار گرفته می‌شد. آمریکایی‌ها به خوبی می‌دانستند که زندانی‌ها شکنجه‌های جسمی را به خوبی می‌توانند تحمل کنند. شکنجه‌های جسمی بیشتر اوقات تبدیل به عادت می‌شود و اگر روزی انسان شکنجه نشود  برایش  سؤال پیش می‌آید. برای من در زندان بگرام این وضعیت پیش آمده بود.در بگرام یک روز شکنجه گر من عوض شده بود که من می‌گفتم‌ای کاش همان شکنجه گر قبلی بود.برای آن شکنجه‌هایی که عادت کردی دیگر برایت دردآور نیست مثلا من  در بگرام 15 شبانه روز ایستاده و حق خواب نداشتم این برایم عادت شده بود و مشکلی با آن نداشتم. اما شکنجه روحی این چنین نیست. در گوانتانامو شخصیت، هویت ملیت، اعتقادات مذهبی زندانی‌ها کوبیده می‌شد و به مذهب زندانی‌ها توهین می‌کردند. * اوباما در سال اول ریاست جمهوری خود گفته بود که گوانتانامو را تعطیل خواهد کرد به نظر شما چرا این کار را نکرد؟ وجود گوانتانامو به آن صورت که در تبلیغات خود اعلام می‌کردند که زندانی برای تروریست‌ها است صحت ندارد. بیش از 90 درصد کسانی که در گوانتانامو زندانی بودند بی‌گناه بودند به خصوص افغان‌ها. از رژیم طالبان هم به تعداد انگشت شمار در  گوانتانامو بودند که آنها هم به دلایلی آزاد شدند.کسانی بودند که اصلا کاره‌ای نبودند مثلا فردی چوپان بود در افغانستان و او را گرفته بودند و  آورده بودند به گوانتانامو و سه سال آنجا زندانی بود. اینها فقط از گوانتانامو به عنوان یک حربه تبلیغاتی برای اقناع افکارعمومی مردم آمریکا و جهان استفاده می‌کردند که ما با تروریسم در حال جنگ هستیم و خطرناک‌ترین تروریست‌ها را هم گرفته و به  گوانتانامو آورده‌ایم. و اگر این تروریست‌ها را رها کنیم همه جهان را به خطر می‌اندازند. از سران القاعده هیچ کس در آنجا حضور نداشت خلاصه گوانتانامو  بیشتر مکانی برای نمایش بود.و به همین خاطر  هم مرموز بود و کسی از داخل آن خبر نداشت چرا که اگر خبری از داخل زندان به بیرون درز می‌کرد و همه می‌دانستند که اکثر زندانیان گوانتانامو بیگناه هستند آبروی آمریکا می‌رفت. به همین خاطر هم زندانی‌ها را به تدریج آزاد کردند و زندانی‌های آزاد شده نیز به قدری شخصیتشان خرد شده بود که حس و حال مصاحبه و بازگویی واقعیت‌ها را نداشتند. * آیا در گوانتانامو آمریکایی‌ها به مذهب تشیع حساسیت داشتند؟ من تلاش می‌کردم که این حساسیت را در آمریکایی‌ها ایجاد نکنم چرا که آنها یک قانونی داشتند، وقتی می‌فهمیدند شما روی مسئله‌ای حساس هستید دقیقا روی آن متمرکز می‌شدند. مثلا برخی از افغان‌ها از اعراب بدشان می‌آمد دقیقاً اینها را با همان اعراب در یک قفس انداخته بودند. یکی از شکنجه‌ها این بود که آرامش را از شما می‌گرفتند مثلا شما را می‌بردند برای تحقیق ولی یک شبانه روز از شما تحقیق و بازجویی نمی‌کردند و بلاتکلیف شما را رها می‌کردند. یکی دیگر از شکنجه‌های روحی این بود که قفس شما را دو ساعت به دو ساعت عوض می‌کردند. یکی دیگر از شکنجه‌ها نشان دادن تصاویر و عکس‌هایی بود که شما را به یاد خانواده می‌انداخت مثلا عکس گریه بچه‌ای که فریاد می‌زند و پدر خود را می‌خواهد. می‌گفتند شما تا ابد در اینجا می‌مانید زنت شوهر می‌کند و بچه ات بلاتکلیف رها می‌شود. یا در تحقیق و بازجویی به عقاید زندانی  توهین می‌کردند و عقاید او  را مسخره می‌کردند. * حالا از زندان گوانتانامو و بگرام عبور کنیم. سؤال بعدی من در مورد وضعیت حضور نظامیان آمریکا در افغانستان است؟ در این باره هم کمی برای خوانندگان ما توضیح بدهید. تا پنج شش ماه قبل نیروهای آمریکایی از استان‌ها جمع شده بودند و حضور آنها تنها  محدود می‌شد به بگرام وکابل و دوسه نقطه دیگر چند ماه پیش دوباره آمدند پایگاه خود را در استان پکتیا بازسازی کردند. در حدود 400 نفر در پکتیا هستند نقل و انتقالاتشان هم هوایی است و هنوز به داخل شهر نمی‌آیند. * آیا برآوردی دارید که تعداد نظامیان آمریکایی مستقر در افغانستان چه تعداد است؟ نه من اطلاع دقیقی ندارم و از طریق رسانه‌ها شنیده‌ام. اما در مورد استانی که خودم آنجا هستم می‌دانم که در حدود 400 آمریکایی مستقر شده‌اند. ودر حال بازسازی مقر خود هستند. *  در مورد طالبان چطور؟ خبرهای زیادی این روزها منتشر می‌شود که طالبان دوباره بر بخش‌هایی از افغانستان و حتی شهرهای نزدیک کابل مسلط شده‌اند و در حال احیای قدرت خود هستند؟ طالبان قدرتش محو نشده بود که احیا شود. اما یک تعمدی در کار بود، شاید یک ضرب شستی بود به روس‌ها یا مسائل جهانی که یک شهر پر از اسلحه به نام قندوز را به طالبان دادند بعد هم که دولت افغانستان می‌خواست شهر را دوباره پس بگیرد سه روز به تاخیر انداختند. طالبان هم همه امکانات و  نیروهای خود را از شهر بیرون کشید.کسانی که بصیرتی دارند می‌فهمند که این یک موضوع عادی نیست که شهر به دست طالبان سقوط بکند سپس طالبان بدون درگیری از شهر عقب‌نشینی کند بعد از آن نیز آمریکا به جای بمباران مقر طالبان بیمارستان پزشکان بدون مرز را بمباران کند. * آیا منظور شما این است که طالبان با نیروهای آمریکایی سر و سری دارند؟ بله منظورم این هست که آمریکا در افغانستان از گروه طالبان برای پیشبرد منافع خود استفاده می‌کند. حتی در زمانی که طالبان در افغانستان حاکم بود آنها در شمال افغانستان حاکمیتی نداشتند حال وقتی شما می‌شنوید که طالبان از جنوب به این مناطق آمده‌اند احساس می‌کنید که یک تعمدی در این‌کار وجود دارد. موضوع دیگر اینکه تفکر طالبانی در افغانستان از بین نرفته بود با ضعف دولت این تفکر عرصه را برای خود بیشر می‌بیند، برخی از مردم نیز در این وضعیت ناامنی متمایل شده‌اند که از آنها کمک بگیرند. در اکثر مناطق افغانستان مردم برای حل‌وفصل مسائل قضایی خود پیش طالبان می‌روند. چرا که در دستگاه قضایی افغانستان فساد آن‌قدر است که اگر کسی بخواهد از طریق حقوقی و قانونی شکایتی بکند باید هزینه هنگفتی را برای پیگیری مسئله خود به عنوان رشوه بپردازد و در نهایت هم ممکن است به حق خود نرسد چرا که طرف مقابل ممکن است بیشتر از او هزینه کرده باشد. اما در مورد طالبان سریع چند مفتی می‌نشینند و فتوا صادر می‌کنند و به همین خاطر  هم مردم اقبال بیشتری به طالبان پیدا کرده‌اند و اگر دولت خود را جمع و جور نکند روز به روز طالبان فعال‌تر می‌شوند. * در مورد داعش نیز یک توضیحی بفرمایید. چند ماهی است که در رسانه‌ها بطور مرتب می‌شنویم و می‌خوانیم  که داعش در افغانستان فلان منطقه را گرفت؟ در رابطه با داعش قصدا و تعمدا بزرگ نمایی می‌شود من دلیل آن را دقیقا نمی‌دانم که آیا سیاست بین الملل چنین اقتضایی می‌کند یا تحولات منطقه. تفکر افراطی‌گری در افغانستان جا دارد اما بالفعل برای داعش در افغانستان جایی وجود ندارد در دوسه نقطه هم که فعلا حضور دارند همه مردم افغانستان معتقدند که پاکستان به دلیل فشارهای سیاسی و همسویی با  آمریکا آنها را تقویت می‌کند وگرنه داعش جای  پایی در افغانستان ندارد.حتی خود طالبان نیز نیروهای خود را  جمع کرد و به کمک نیروهای خود که با داعش در حال جنگ بودند فرستاد. * منظور شما این است که در مورد حضور داعش در افغانستان بزرگ نمایی می‌شود؟ چه کسانی و با چه اهدافی این کار را می‌کنند؟ رسانه‌های داخلی و بین‌المللی  این کار را می‌کنند، شاید برای توجیه حضور نظامیان آمریکایی تا به افکار عمومی افغانستان تلقین بکنند که وضع امنیتی خوب نیست و اگر آنها نباشند ممکن است داعش مسلط شود و اگر بار دیگر نیروهای آمریکایی برگشتند به داخل افغانستان مردم و دولت‌های منطقه از خود واکنشی نشان ندهند. *  در شرایط کنونی وضعیت ثبات سیاسی و امنیتی افغانستان به چه شکلی است؟ خبرهای زیادی منتشر می‌شود که دولت مرکزی کنترل خود را بر بسیاری از مناطق افغانستان از دست داده است؟ مسئله این است که کنترل را چه معنی بکنیم. تعریف حاکمیت در افغانستان خیلی متفاوت است. خیلی جاها نیروهای دولتی در جاده‌ها می‌توانند رفت و آمد کنند و کسی جلوی آنها را نمی‌گیرد اما حکم و فرمان آنها را کسی قبول ندارد و در خیلی از این مناطق  نیز که دولت تنها در جاده‌ها حضور دارد مردم هیچ سروکاری با دولت ندارند و سمت نیروهای دولتی هم نمی‌روند. باز در مناطقی هم که طالبان ادعا می‌کنند تحت کنترل آنها قرار دارد، مدارس و ادارات دولتی فعال هستند. اگر تسلط نظامی را معیار قرار بدهیم یک جور باید درباره حاکمیت بحث کنیم و اگر فرامین حکومتی معیار باشد بحث در مورد اینکه چه کسی حاکم است باز متفاوت خواهد بود. در مورد مسئله نظامی اکثریت فرمانداری‌های افغانستان به جز چند مورد دست دولت مرکزی قرار دارد.و طالبان جز چند مورد هیچ فرمانداری دستش نیست. اما برای همه فرمانداری‌ها یک والی تعیین کرده‌اند که این والی‌ها در سایه کار‌های  خود را انجام می‌دهند. اما مردم برای خیلی از امور مربوط به خود به خصوص در شهرها و مناطق اطرف ارتباطشان با نیروهای طالبان بیشتر از مراکز دولتی است.در بخش وسیعی نیز غیراز ادارات دولتی نیروهای دولتی نمی‌توانند بروند و باید با نیروی نظامی به آن مناطق رفت و آمد کنند.پس می‌توانیم این گونه بگوییم که نه ادعای دولت مبنی بر کنترل و نفوذ خود بر تمام افغانستان درست است و نه ادعاهای طالبان که می‌گویند بخش وسیعی از افغانستان را تحت کنترل خود گرفته‌اند. * طالبانی که در افغانستان در شرایط کنونی فعال شده‌اند آیا  نسل جدید طالبان هستند ؟ شما در سال 1382 که زندانی شدید طالبان به مدارس حمله می‌کردند،با کار و تحصیل زنان مخالف بودند آثار باستانی را نابود می‌کردند آیا نسل جدیدطالبانی که بعد از ملا عمر بر سر کار آمده‌اند خواستار عملی شدن همان تفکرات هستند یا موضع خود را ملایم‌تر کرده‌اند؟ به صورت کلی بله می‌توانیم بگوییم نسل جدید طالبان مواضع خود را از جهت ارتباط با جهان و نوع تعامل با مردم ،روشنفکرها و زنان تعدیل کرده‌اند وما تغییرات ملموسی را می‌بینیم.سفیر طالبان در پاکستان با نام« ملا سلام ضعیف» مثل من در زندان گوانتانامو اسیر بود. او از مقامات سطح بالای دولت طالبان بود. اما فعلا  آمده در کابل یک دانشگاه و یک دبیرستان و بنیاد علمی و آموزشی برای دخترها تاسیس کرده است. من یک بار به این موسسه رفتم و آنجا این نکته را به او متذکر شدم و کلی هم خندیدیم. اما شاخه نظامی طالبان هنوز هم همان ایده‌ها را دارند و معتقدند کسی که با دولت و نیروهای آمریکایی همکاری دارد  چون مزدور یهود و نصارا است باید کشته شود. اما اینها هم بیشتر مراکز نظامی را در اولویت اهداف خود قرار می‌دهند.اگر جایی را هم بگیرند مثلا جاده‌ای را با مردم عادی یا معلم ها،دانشجوها یا اساتید کاری ندارند. فقط نیروهای نظامی را با خود می‌برند. در رابطه با تعامل با مردم نیز باید بگویم آن اوایل که طالبان مسلط شده بودند ما بسیار می‌شنیدیم که اینها شیعیان را می‌کشند و آنها را آزار می‌دهند ولی در شرایط کنونی ما دیگر نمی‌شنویم که طالبان کسی را به خاطر مذهب یا نژاد کشته باشد به خاطر همکاری با دولت می‌کشند اما به خاطر شیعه بودن دیگر کسی را نمی‌کشند. * من کتاب«طالبان» احمد رشید روزنامه‌نگار مشهور پاکستانی را خوانده‌ام آنجا به خوبی شرح داده که طالبان وقتی بر مزار شریف مسلط شدند چه بلایی سر شیعیان آوردند و مهلت سه روزه‌ای دادند که یا همه تغییر عقیده دهند یا کشته خواهند شد. بله از این منظر تفکرات نسل جدید طالبان نرم‌تر شده است.اما در مقابل دولت و آمریکا همان روش را دارند. * در مورد سلسله مراتب فرماندهی طالبان چه اطلاعی دارید؟ چون بعد از مرگ ملاعمر اخبار و گزارش‌های متعددی از انشعاب در طالبان و حتی شورش و سرپیچی از دستورات نیز منتشر شده است. این اواخر هم ملا اختر منصور رهبر جدید به شکل مشکوکی کشته شد؟ اکثر مردم  افغانستان معتقدند اسنادی که از کشته شدن ملا اختر منصور در منطقه بلوچستان بین ایران و پاکستان منتشر شد جعلی است.چطور می‌شود باور کرد در ماشینی که هدف قرار گرفته و همه چیز سوخته و از بین رفته اما گذرنامه ملا اختر منصور سالم بماند. باور این مسئله بسیار مشکل است.مهر خروج و ورود هم 40 روز قبل زده شده بود چطور می‌شود باور کرد کسی که در لیست سیاه آمریکا بوده بدون هیچ مشکلی رفته در پاکستان گذرنامه و ویزا گرفته و به‌طور رسمی رفت و آمد می‌کرده است.بعد از ملا عمر بدنه طالبان اختلافی که با ملا اختر منصور داشتند این بود که چرا وی مرگ ملا عمر را دو سال مخفی نگه داشته است.یک سوء ظن و دودلی به وجود آمده بود که ممکن است وی را نپذیرند. اما به مرور زمان تقریبا همه غیراز یک گروه کوچک رهبری ملااختر منصور را پذیرفتند. بعد از مرگ وی نیز فعلا ملاهیبه الله رهبر طالبان است. * سؤال بعدی من در مورد شیعیان افغانستان است. شما خود از شیعیان کدام منطقه افغانستان هستید.  استان پکتیا و استان‌های اطراف مثل خوست همه به زبان پشتون صحبت می‌کنند. در این وسط دو سه نقطه هستند که مردم آن مناطق فارسی زبان هستند. یکی از جاهایی که فارسی زبان‌ها حضور دارند شهر «گردیز» است که ما هم اهل همان‌جا هستیم. در شهر گردیز اکثریت فارسی صحبت می‌کنند اما مناطق و شهرهای اطراف همه پشتون هستند. در این شهر نیز روستای ما قرار دارد که اکثرا از سادات و شیعیان هستند. *  در زمانی که طالبان روی کار آمدند آیا فشارها بر شیعیان منطقه شما افزایش پیدا نکرد؟ چون ما در دوران مبارزه با «مولوی نصرالله منصور» همسنگر بودیم، اقتدار در منطقه ما هم دست فرزندان ملامنصور بود. طالبان هم به عنوان یک رقیب به او نگاه نمی‌کردند. لذا به ما هم با این دید نگاه می‌کردند که در زمان جهاد با آنها همسنگر بودیم. لذا فشار خاصی روی ما نبود. * ما تاکنون این گونه فکر می‌کردیم که از لحاظ دسته‌بندی، مجاهدین مقابل طالبان دسته بندی می‌شوند، شما الان می‌فرمایید با بخشی از نیروهای طالبان همسنگر بودید؟ الان عرض می‌کنم. زمانی که مجاهدین قدرت را در افغانستان  به دست گرفتند از روز اول اختلاف و دسته‌بندی نیز بین اینها شروع شد.حزب وحدت با جمعیت، حزب اسلامی با جمعیت، حزب دوستم با حزب جمعیت. درگیری‌های داخلی آن‌قدر بین گروه‌های مجاهدین زیاد شد که زندگی را بر مردم افغانستان تنگ کردند.از این شرایط طالبان استفاده کرد و فرماندهان ناراضی مجاهدین را جذب خود کرد. مثلا استان پکتیا که آمدند تمام کسانی که در دولت مجاهدین قدرت در دست آنها بود به استقبال اینها رفتند و قدرت را تحویل آنها دادند. دو سه حزب  افغانستان نیز به طالبان پیوستند. مثلا حزب اسلامی «مولوی خالص» و «حرکت انقلاب اسلامی» که بازماندگان مولوی منصور بودند به طالبان پیوستند. بسیاری از سران و فرماندهان مجاهدین هم شروع به همکاری با طالبان کردند .به همین خاطر هم تا نزدیک کابل کسی با اینها نجنگید و همه مناطق را با صحبت و مذاکره تصرف کردند. وقتی به کابل رسیدند جنگ شروع شد. حتی در سقوط کابل مقاومت خاصی نشد.بعد از تصرف کابل مقاومت‌ها و جنگ‌های شمال بین طالبان و احمد شاه مسعود شروع شد. * یادی از احمد شاه مسعود کردید تا آنجا که من می‌دانم دو دیدگاه در مورد ایشان هست. گروهی شاه مسعود را قهرمان مبارزه با استعمار و استکبار و یک مجاهد بزرگ معرفی می‌کنند و از او به نیکی یاد می‌کنند. شایعاتی نیز در مورد تمایلات فرقه گرایانه ایشان هست؟ کدام یک از این دو دیدگاه در مورد احمد شاه مسعود درست است؟ هر دو روایت درست است. احمد شاه مسعود فردی قاطع و مجاهدی بزرگ بر ضد روس‌ها بود.از طرفی هم اخوانی سرسختی بود. من از یکی از کسانی که خود این صحبت را کرده بود شنیدم که می‌گفت، ما از طرف یکی از فرزندان ملا نصرالله منصور که به طالبان پیوسته بود برای مذاکره از طرف طالبان رفتیم پیش احمد شاه مسعود. احمد شاه مسعود به ما گفت:«به طالبان بگویید من حتی یک شیعه را هم نگذاشتم در کابل بماند دست از سر ما بردارید با ما نجنگید تا ما شیعیان را از سر راه برداریم.»خود طرفی که این حرف را به من زد شاهد عینی ماجرا بوده است.  از طرفی احمد شاه مسعود گرایش های قومی نیز داشت.  قوم تاجیک را بر همه برتری می‌داد.معتقد بود که باید قوم تاجیک و پنجشیری‌ها حاکم بشوند. این دیدگاه را تا لحظه آخر با خود داشت. * مصاحبه طولانی شد. من می‌خواستم در مورد آن سال‌هایی که در صف مجاهدین علیه روس‌ها جنگیدید، زخمی شدید یا بعدها آمدید ایران و در دانشگاه پزشکی خواندید و همزمان در جبهه ایران نیز حضور داشتید و علیه اشغالگری حزب بعث عراق در ایران جنگیدید نیز سؤالاتی بپرسم که متاسفانه وقت نشد. بله من در دوران جهاد دو توفیق داشتم یکی اینکه در جبهه جهاد افغانستان حضور داشتم و دیگر اینکه در جبهه جهاد ایران و کنار برادران رزمنده ایرانی جنگیدم. در ایران من از سال 59 تا 63 مستمر در جبهه‌ها بودم.




مطالب مرتبط

دوازدهمین هم‌قصه

دوازدهمین هم‌قصه

من که مدیر یه موسسه پژوهشی بودم، ‌12-13 کیلو وزن کم کردم. توی تمام کشور ما گزینه‌ای نداشتیم. واقعاً اگه بعضیا توی کوبا می‌تونستن که مزیت‌هایی به خاطر موقعیت خودشون به دست بیارن فیدل کاسترو و دیگران اونو سر به نیست می‌کردن. چون اونا باید مثالی برای کل مردم می‌بودن. وگرنه موقعیت ...

|

تابستان‌ در افغانستان و زمستان در ایران می‌جنگیدم

تابستان‌ در افغانستان و زمستان در ایران می‌جنگیدم

مشرق: یکی از کارهایم این بود که به بچه های نظامی و امنیتی، زبان پشتو آموزش می دادم. آقای شاهسوند که در حادثه تروریستی مزارشریف، توانست فرار کند...

|

دیدار دو زندانی آزاد‌شده از زندان‌های آمریکایی در گوانتانامو و عراق

دیدار دو زندانی آزاد‌شده از زندان‌های آمریکایی در گوانتانامو و عراق

در برنامۀ این‌ هفتۀ هم‌قصه که جمعه شب از شبکۀ یک سیما پخش شد، دکتر محمدعلی‌شاه موسوی، زندانی آزادشده از زندان گوانتانامو، مهمان برنامه بود. او در سال 82 در خانۀ خود در شهر گردیز افغانستان توسط نظامیان آمریکایی ربوده شده و 40 ماه را در بند آمریکایی‌ها در زندان‌های بگرام و ...

|

بیشتر افغانستانی‌هایی که از گوانتانامو آزاد شدند، افراطی و داعشی شدند

بیشتر افغانستانی‌هایی که از گوانتانامو آزاد شدند، افراطی و داعشی شدند

پس از گذشت حدود چهارده سال از تأسیس زندان گوانتانامو و شایعه‌های گوناگون دربارۀ این زندان آمریکایی، برای اولین‌بار روایتی دست‌اول و بدون واسطه از این زندان، از زبان یک زندانی آزاده‌شده، از صداوسیما به نمایش در آمد.

|

4 سال بدون تفهیم اتهام در زندان بودم

4 سال بدون تفهیم اتهام در زندان بودم

خبرگزاری فارس: زندانی شماره 1154 گوانتانامو با بیان اینکه هیچ‌گاه اتهاماتش توسط آمریکایی‌ها اثبات نشد، گفت: گوانتانامو نماد پوشالی بودن قدرت آمریکاست که فقط برای رعب و وحشت ایجاد شده است.

|