پس از گذشت حدود چهارده سال از تأسیس زندان گوانتانامو و شایعههای گوناگون دربارۀ این زندان آمریکایی، برای اولینبار روایتی دستاول و بدون واسطه از این زندان، از زبان یک زندانی آزادهشده، از صداوسیما به نمایش در آمد.
شانزده سالش بود و در همین شانزدهسالگی سرپرستی همسر و دو فرزندش بر روی دوشش بود.
از ایران خبرهای مختلفی میرسید. در روستایشان فقط یک رادیو بود که مردهای روستا شببهشب داخل مسجد دورش جمع میشدند و اخبار گوش میکردند...
فقط یک رادیو توی روستایشان بود. شب به شب مردها دور رادیو جمع می شدند و اخبار انقلاب را پیگیری می کردند. یک شب ، گوینده رادیو خبری گفت که همه را شوکه کرد. خبر را به مادر و خانواده اش رساند. خودش مردد بود، مادر ولی درنگ نکرد. آنقدر عاشق «آقا» بود که از پسرش بگذرد. سه دور در حیاط خانه ...
ونیسا هیچوقت آن اذان را فراموش نمیکند. اذانی که مسیر زندگیاش را تغییر داد و او را به یک فعال ضدجنگ تبدیل کرد، تا همۀ امکانات رفاهی را رها کند و در کانون بحرانهای غرب آسیا حاضر شود و علیه ظلم و نابرابر مبارزه کند. فلسطین، یمن، سوریه، لیبی و ... فرقی نمیکند. مبارزه عبادت ...
ما قصهگوهایی از گوشهگوشۀ این کره خاکی دعوت کردهایم، در یک برنامهٔ تلویزیونی، به استودیو میآیند و قصۀ زندگیشان را برای مجری، حضار داخل برنامه و ببینندگان تعریف ...