بقیه نگران شدند؛ اما محمدعلیشاه در دلش خوشحال بود. با خودش میگفت: آمریکاییها نهتنها در تلاشاند نظم و امنیت را برای ما برقرار کنند، حواسشان هم به ما هست و از ما مراقبت میکنند. حتماً برای سرکشی آمدهاند تا مشکلی نداشته باشیم...
دکتر محمدعلیشاه موسوی، پزشکی افغانستانی است. او که عضو لوییجرگۀ موقت افغانستان بوده است، در سال 82 در خانۀ خود در شهر گردیز افغانستان توسط نظامیان آمریکایی ربوده میشود و 40 ماه را در بند آمریکاییها در زندانهای بگرام و گوانتانامو میگذراند.
زندان گوانتانامو و حقایقی ناگفته از این زندان معروف آمریکایی موضوع این هفتۀ برنامۀ همقصه است و دکتر محمدعلیشاه موسوی، زندانی آزادهشده از زندان گوانتامو، برای اولینبار برای مخاطب ایرانی ناگفتههایی را از این زندان مخوف آمریکایی روایت میکند. همقصه، جمعه، ساعت 23:15 ...
داستان آوارگی دو کودک سوری به نامهای «زهرا» و «آیه» که بر اثر جنگ در کشورشان، خانوادۀ خود را از دست داده بودند، موضوع این هفتۀ برنامه همقصه بود و این دو خواهر سوری، داستان شهادت پدرشان در موشکباران تکفیریها را تعریف کردند.
شهید العالم، عکاس شناختهشدۀ بینالمللی اهل بنگلادش، در پنجمین قسمت از برنامۀ همقصه ماجرایی را که باعث شد از دانشجویی فقیر، به عکاسی بینالمللی تبدیل شود و در کنار مردم فقیر کشورش علیه ظلم مبازه کند، روایت کرد.
شفقنا: در چهارمین قسمت از برنامه همقصه، محمدعلی کلی، رزمندۀ افغانستانی که بیش از ده سال از زندگی خود را در جبهههای ایران صرف کرده است، مهمان برنامه بود. در همین راستا، خبرگزراری شفقنا با او مصاحبه کرده است.
فقط یک رادیو توی روستایشان بود. شب به شب مردها دور رادیو جمع می شدند و اخبار انقلاب را پیگیری می کردند. یک شب ، گوینده رادیو خبری گفت که همه را شوکه کرد. خبر را به مادر و خانواده اش رساند. خودش مردد بود، مادر ولی درنگ نکرد. آنقدر عاشق «آقا» بود که از پسرش بگذرد. سه دور در حیاط خانه ...
در دومین قسمت از برنامه تلویزیونی «همقصه»، شیخ مامون رحمه، امام جمعه اهل سنت مسجد اموی دمشق، مهمان برنامه بود و داستان نحوۀ دستگیری، شکنجهها و نجات معجزهآسای خود از دست معارضین سوری را روایت کرد.
شیخ به حرف آنها گوش نمیداد و آنها به همین دلیل تصمیم گرفتند گوش شیخ را قطع کنند. با چاقو گوش او را بریدند. حالا نوبت شکنجه بعدی بود. تلاش کردند که گوش را به خورد خود او دهند، اما شیخ مقاومت کرد.
ایران جای ویژه خود را در قلب من باز کرده و در خاطرات من اینجا و مردمش مسحور کننده هستند. تنها یک واژه میتوانم بگویم. ممنونم، ممنونم، ممنونم و هزار بار ممنونم.